محل تبلیغات شما
به نام خدا یه روزی یه نفر پشت یه میز نشسته بود که وقتی چکش چوبی شو بالا و پایین میبرد، چند نفر کشته میشدند! کسی نمیدونست جرمشون چیه ولی باید میمردن! بعد اون روزگار هیچ کس هیچی نگفت . یه روزی چند تا نویسنده دور هم نشستن و نوشتن! یکی نوشت "به نام آزادی" اون یکی نوشت "به نام انسانیت" یکیشون هم نوشت "شاید امروز، شاید فردا". چند وقت بعدتر چند تا مداد شکسته تو گوشه کنارای شهر پیدا شد. دیگه کسی ندیدشون! کسی نمیدونست چی شده ولی نباید مینوشتن! بعد اون روزگار هیچ

زندگی، همیشه ارزشمند نیست!

فقط این روز لعنتی رو تمومش کن

سکوت بیجا، خیانت به انسان

یه ,کسی ,اون ,نوشت ,روزگار ,هم ,به نام ,بعد اون ,چند تا ,اون روزگار ,روزگار هیچ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیستم های اطلاعات مدیریت