گشتی لابلای اشعار مورد علاقه ام میزنم. میرسم به سیاوش کسرایی. منظومه آرش. ". دلم از مرگ بیزار است ؛ که مرگ اهرمن خو، آدمی خوار است! ولی، آن دم که ز اندوهان روانِ زندگی تار است؛ ولی، آن دم که نیکی و بدی را گاهِ پیکار است؛ فرو رفتن به کام مرگ شیرین است همان بایستهی آزادگی این است ." تو رختخوابم دراز میکشم. چشمام بسته است ولی خواب به چشمم حرام است. دلم دستمو میگیرد و میبرد یه گوشه دور. اونقد دور که انگاری خدا هم اونجا رو فراموش کرده است! تو دامنه کوه یه زندگی، همیشه ارزشمند نیست!
فقط این روز لعنتی رو تمومش کن
سکوت بیجا، خیانت به انسان
یه ,دم ,ولی، ,دلم ,است؛ ,تو ,است تو ,آن دم ,دم که ,ولی، آن ,به چشمم
درباره این سایت